۱) تعهد به آینده
این موضوع که دنیا سریعتر از هر زمان دیگری در حال تحول است به یک کلیشه تبدیل شده است، اما از واقعی بودن آن چیزی کم نمیشود. کلیه مدیران فروش میدانند که باید تغییراتی را که میتواند به فرصت یا تهدید تبدیل شود، پیشبینی کنند. با این حال، بهترین مدیران از پایبندی به تعهد اصلی خود فراتر میروند. آنها تحلیل رویداد را به بخشی رسمی از فرآیند فروش از طریق سرمایه گذاریهای سیستماتیک در زمان، پول و کارکنان تبدیل میکنند. ایجاد و حفظ داشتن چشماندازی رو به جلو از بازار کار آسانی نیست. نویسندگان این مقاله میگویند در گفتوگو با بیش از ۲۰۰ مدیر فروش و نیز تحقیق در مورد کتاب جدیدشان موسوم به «رشد فروش» دو ویژگی رایج ظهور کرد: ذهنیت رهبری فروش و تخصیص منابع. رهبران فروش باید دائما بر محیط کلان نظارت داشته باشند تا فرصتهای فروش را بیابند که با توجه به فشارهای بیامان برای تحقق اهداف کوتاهمدت، این کار آسانی نیست. برنامهریزی رو به جلو باید بخشی از شرح وظایف شغلی کارکنان باشد و منابع کافی برای بهره برداری از بهترین فرصتها اختصاص داده شود؛ نه اینکه این برنامه ریزی ها صرفا جزو لیست بلند بالای وظایف مدیران ارشد باشد.
شرکتها برای ایجاد ظرفیت فروش مدتها قبل از آنکه درآمدشان واقعی شود، مجبورند در زمان حال ریسک کنند. بیش از نیمی از شرکتهای با رشد سریع که در تحقیق نویسندگان مقاله مورد تحلیل قرار گرفتند، برنامه ریزی حداقل یک ساله دارند و ۱۰ درصد آنها نیز حتی تا سه سال آینده برنامه ریزی کرده اند. مدیران فروش بعد از برنامه ریزی از اینکه پول خود را در جایی که فکر میکنند باعث رشد میشود سرمایه گذاری کنند هراسی ندارند؛ به طوری که ۴۵ درصد شرکتهایی که رشد سریع دارند، بیش از ۶ درصد بودجه فروش خود را صرف فعالیتهایی میکنند که حداقل یک سال برای آن برنامه ریزی کرده اند. در محیطی که مدیران فروش آن برای هر یک دلار سرمایه گذاری می جنگند، این رقم تخصیص داده شده بسیار مهم است (نمودار ۱).
نمودار شماره 1
نمودار شماره 2
۲) بر جنبه های کلیدی دیجیتال تمرکز کنید
برندهای دیجیتال صرفا «کار دیجیتال» انجام نمیدهند، بلکه از تمام قوای خود برای افزایش قابلتوجه کارآیی نیروی فروش خود و نیز تحول تجربه خرید مشتری استفاده میکنند تا ابتدا و پیش از هر چیز «دیجیتال باشند.» نتیجه این گونه است که کانالهای دیجیتال حداقل یک پنجم درآمدهای سال ۲۰۱۵ را برای ۴۱ درصد از شرکتهای با رشد سریع که مورد بررسی قرار گرفتند، تامین کردند. این رقم برای شرکتهایی که رشد کند داشتند تنها ۳۱ درصد بود. از آنجایی که تقریبا دو سوم کل فروش خرده
فروشیهای آمریکا تا سال ۲۰۱۷ شکلی از تحقیقات، ملاحظات یا خرید اینترنتی را دربرمیگیرد، این روند اهمیت بیشتری مییابد. وقتی صحبت از تجربه مشتری به میان میآید، سازمانهای پیشتاز مسیرهای دیجیتال را به سوی بازار رشد میدهند یا فروش سنتی مستقیم یا غیرمستقیم را با فرآیند دیجیتال تکمیل میکنند. برای شرکتهای نرم افزاری سنتی، تمرکز بر محصولات مبتنی بر «نرم افزار بهعنوان خدمات» (SaaS)، محرک تغییری به سوی تجربه فروش دیجیتال است که کشف، نمونه سازی و آزمایش درون آن صورت میگیرد و همه این کارها تنها با چند کلیک به صورت آنلاین انجام میشود. همچنین بسیاری از شرکتهای صنعتی شاهد فروش محصولات خود در بازارهای خارجی هستند که آنها را به ساخت پلتفرمهای تجارت الکترونیک خودشان بهمنظور شکل دهی مستقیم تجربه مشتری تشویق میکند.
مدیران فروش بهویژه در مهار ابزارها و ظرفیتهای دیجیتال برای حمایت از سازمان فروش قوی عمل میکنند. شرکتهایی که رشد سریع دارند، نسبت به شرکتهایی که رشد کند دارند، در استفاده از ابزارها و قابلیتهای دیجیتال بهمنظور حمایت از سازمان فروش، کارآمدتر عمل میکنند (۴۳ درصد در برابر ۳۰ درصد). آنها تمایل دارند بر سه جبهه متمرکز شوند: ابتدا، آنها تیمهای فروش را با ابزارهای دیجیتالی که میتواند خیلی سریع دیدگاههای مرتبط و کاربردی ارائه دهد، مجهز میکنند. دوم، آنها با شرکای خود به عنوان مکمل های نیروی فروش رفتار میکنند و برای افزایش جریان داده بین سازمانها در ابزارهای همکاری سرمایه گذاری میکنند. سوم، آنها پتانسیل تجزیه و تحلیلهای بازارهای خرد یا رویدادهای کلان را شناسایی میکنند تا برنامه ریزیها را توسعه دهند و فرصتها را بهصورت کارآمدتری بربایند. با ظهور تکنولوژی، آنها سرمایه گذاریهای هدفمندی در ابزارها، تکنولوژیها و استعدادها انجام میدهند تا از این فرصتها بیشترین بهره را ببرند. موفقیت در حوزه دیجیتال از بهینه سازی فراوان و نه بهعنوان پروژهای یکباره، بلکه فرآیندی مداوم بهدست می آید. این موفقیت از مهار تکنولوژیهای موبایل برای تحریک رشد و دانستن اینکه مشتریان چگونه از کانالهای موبایل و دیگر کانالها استفاده میکنند و آنها را تغییر میدهند، به دست میآید و نیز این موفقیت از ترکیب دیجیتال با یک تجربه فوقالعاده تککانالی که بازاریابی را به زمان بعد از خرید هم گسترش میدهد، حاصل میشود.
۳) مهار دامنه کامل تجزیه و تحلیل فروش
وعده تجزیه و تحلیل پیشرفته به تازگی اوج گرفته است. تجزیه و تحلیل مشتری را در نظر بگیرید. شرکتهایی که بهطور گسترده ای از آن استفاده میکنند، نسبت به رقبایی که توجهی به این تجزیه و تحلیلها ندارند، ۱۲۶ درصد افزایش سود بیشتری را شاهد هستند. هنگامی که صحبت از افزایش فروش از طریق استفاده گسترده از تجزیه و تحلیل پیشرفته به میان می آید، این اختلاف بیشتر شده و به ۱۳۱ درصد میرسد (نمودار ۲). ارزش تجزیه و تحلیل پیشرفته دامنه گستردهای دارد، اما مدیران فروش در اتخاذ تصمیم های بهتر، مدیریت حسابها، آشکارسازی دیدگاهها در مورد فروش و فرصتهای معامله و استراتژی فروش، از همتایان خود پیش میافتند. بهطور خاص، آنها از تحلیل دادههای تاریخی به پیشگوتر بودن تغییر جهت میدهند. آنها از تجزیه و تحلیلهای پیچیده استفاده میکنند تا علاوهبر تصمیم گیری در مورد بهترین فرصتها، بدانند کدام یک در به حداقل رساندن ریسک مفید هستند. در حقیقت، در این حوزه ها، سه چهارم شرکتهایی که رشد سریع دارند، خود را بالاتر از حد میانگین میدانند، درحالیکه این تعداد در میان شرکتهایی با رشد کند که همین نظر را دارند، بین ۵۳ تا ۶۱ درصد است. حتی بین شرکتهای با رشد سریع، تنها بیش از نیمی از آنها – یعنی ۵۳ درصد – ادعا میکنند که در استفاده از تجزیه و تحلیلها برای تصمیم گیری، نسبتا یا شدیدا کارآمد هستند. برای شرکتهای با رشد کند، این میزان به کمی بیش از یک سوم کاهش مییابد. این نشان میدهد که در تجزیه و تحلیل فروش، پتانسیل بهره برداری نشده قابل توجهی باقی میماند.
۴) سرمایه گذاری در افراد
تمرکز شدید بر آموزش نیروی فروش، عامل واضح تفاوت بین شرکتهای با رشد سریع و رشد کند است که مورد بررسی قرار گرفته اند. حدود نیمی از شرکتهایی که رشد سریع دارند زمان و پول زیادی صرف آموزش نیروی فروش میکنند، درحالیکه این رقم برای شرکتهایی که رشد کند دارند ۲۹ درصد است. با این حال، فضا برای رشد وجود دارد. بیش از نیمی از شرکتهایی که رشد سریع دارند، معتقدند سازمانشان قابلیتهای فروش مورد نیاز در آینده را دارد، درحالیکه یک سوم شرکتها با رشد کند، احساس مشابهی دارند. نکته قابل توجه در این تحقیق این است که شرکتهایی که رشد سریع دارند، به توسعه عملکرد و استعداد نیروهای فروش تعهد دارند. به عنوان مثال، مدیر فروش یک شرکت خدمات مصرفی در آمریکای شمالی، بعد از سالها اقدام بیثمر، رویکرد جدیدی را برای بهبود عملکرد نیروی فروش خود امتحان کرد. برنامه او به جای اینکه صرفا بر کاری که نیروی فروش باید انجام دهد متمرکز شود، توجه زیادی به ساخت استعدادها و قابلیتها برای توانمندسازی این افراد اختصاص داد و سرمایه گذاری قابل توجهی در آموزش مهارتها و بهکارگیری آن با اهداف خاص انجام داد. نتیجه چه بود؟ پیشرفت ۲۵ درصدی در بهره وری نیروها در همه مناطق ظرف مدت ۱۸ ماه. این برنامه همچنان تاثیرگذار است و با اینکه دو سال از اجرای آن گذشته، عملکرد کارکنان همچنان بهبود مییابد.
۵) پیوند بینش روشن با اقدام مدیریتی
در سه سال گذشته، دوسوم شرکتهایی که رشد سریع داشته اند، پیشرفت عملکرد قابل توجهی داشتهاند و ۸۴ درصد عملکرد خود را موفق یا خیلی موفق میدانند. مدیران فروش در این سازمانها میگویند دو تا از مهمترین مولفههایی که در این موفقیت نقش داشتهاند، بیان واضح و پایدار بینش و استراتژی مدیریتی، به دنبال تعهد است. بیان بینش باید ساده باشد. به عنوان مثال، مدیرعامل یک شرکت مخابراتی در بازارهای نوظهور، یک رویای رشد «۳×۳×۳» را اعلام کرده بود که یعنی: سه سال زمان برای توسعه فراتر از کشور مبدا، سه سال زمان برای توسعه فراتر از منطقه خود و سه سال زمان برای تبدیل شدن به یک برند جهانی پیشتاز. این طرح در کنار ساده بودن، متهورانه، خاص و قابل سنجش بود. هیچ گونه تحولی در فروش، بدون حمایت ثابت سطوح ارشد سازمان عملی نخواهد شد. تنها یک مدیر متعهد میتواند سیاست داخلی سازمان را هدایت کند، طرح کلی را متصور شود و بر بهترین راهکارها بدون در نظر گرفتن فعالیتهای گذشته متمرکز شود. گاهی اوقات این تعهد میتواند بسیار شخصی باشد. به عنوان مثال، مدیر فروش یک شرکت مخابراتی دیگر، به این نتیجه رسید که تجربه مشتری برای رسیدن به موفقیت چقدر اساسی است. او همزمان با اینکه تکنیکهای فروش تهاجمی را که اثری منفی بر تجربه مشتری داشت مهار کرد، در طرحی پیشنهادی به مدیرعامل گفت که رتبه رضایت مشتری باید ۲۵ درصد پاداش متغیر کارمندان را تشکیل دهد. مدیران فروش در مدیریت خود با صف نامنظمی از مسائل و فرصتها روبهرو هستند که سرعت تغییر آنها غیر قابل تصور است. اما مدیران فروش با تمرکز بر مسائل واقعا مهم میتوانند از رقبای خود پیشی بگیرند.